یک گل و صد بهار
یک گل و صد بهار
از خون جوانان وطن لاله دمیده...
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود منکران گفتند با یک گل نمیگردد بهار لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق در چن هر گوشهای را صد هزار آورده بود
نظر شما :